مذهب به عنوان یک مسئله جزئی در انقلاب مشروطه حضور داشت. به این معنا که مذهب در انقلاب مشروطه حضور داشت ولی نه به شکلی تمام قد و کامل که حضورش مشخص باشد. حتی رهبر حزب دموکرات در شیراز در خاطراتش مینویسد که من به آیتالله آخوند خراسانی گفتم که آیا این حکومت مشروطه حکومتی شرعی است و یا خیر؟ ایشان گفتند که خیر این حکومت، حکومت شرعی نیست. پس حکومت مشروطه حکومتی مشروع و شرعی نبوده است و البته داعیه شرعی هم نداشته است. گروههای مذهبی هم به خاطر فتاوای علما و روحانیون حضور داشتند. به طور مثال ستارخان اعلام کرده بود که من صرفا به خاطر فتوای آیتالله آخوند خراسانی تفنگ به دست گرفتم و قیام کردم. نه اینکه آنها بخواهند حکومت شرعی تأسیس کنند. پس انگیزه مذهبی در انقلاب مشروطه در حد اطاعت از مراجع تقلید بود و نه اینکه بخواهند حکومت شرعی را تاسیس کنند؛ بنابراین مذهب در این انقلاب نقش اساسی نداشت و علت حضور مردم متدین در مشروطه صرفا به خاطر اطاعت از علما بوده است. علاوه بر اینکه همین علما و روحانیون هم به طور کامل با هم، همعقیده و یکدست نبودند.
در انقلاب اسلامی ایران اینطور نیست. در انقلاب اسلامی مردم در واقع داعیهدار حکومت شرعی هستند و به خاطر به قدرت رسانیدن یک مرجع تقلید فداکاری و تلاش میکردند. در انقلاب اسلامی شهید شدن در راه انقلاب یک آرمان است. مردم هستی خود را به خاطر امام که پیش قراول انقلاب بود در دست گرفتند. در اینجا رهبر در جلو ایستاده است و بقیه هم برای جهاد در پشت سر او قرار دارند. بدین ترتیب درحالی است که در جریان انقلاب اسلامی هر چه قدر که رژیم شرایط و اوضاع را بر مردم سخت میکرد باز هم مردم موضع را ترک نکردند. میتوان گفت مذهب در انقلاب مشروطه 50 درصد نقش داشت ولی در انقلاب اسلامی به صورت صد درصدی نقش ایفا کرده بود.
برای پاسخ به این سؤال، ابتدا باید به اهداف روحانیون شرکت کننده در انقلاب پرداخت. در رابطه با انقلاب مشروطه، باید گفت که اهداف علمای شرکت کننده در انقلاب سه دسته بود. 1. اهداف علمای نجف، کاستن از ظلم بود و برای همین هم وقتی شیخ فضلالله نوری اعدام شد، آخوند خراسانی دست از مشروطه نکشید. او از همان ابتدا هم به دنبال این نبود که یک حکومت شرعی تاسیس کند. بلکه بیشترین تلاش را در جهت کم کردن ظلم حکومت قاجار انجام داد. 2.گروه دیگری از علما مانند شیخ فضلالله نوری به دنبال طراحی یک سیستم حکومتی بودند که این سیستم حکومتی تا حدی شرعی باشد. به این معنا که قانون شرعی داشته باشد و هیئت ناظران در مجلس حضور داشته باشد و مجتهدی هم بالای سر این هیئت باشد و در مجلس حضور داشته باشد و همین که آن مجتهد حکمی را امضا کند در اصل به نوعی مشروعیت به آن حکم داده است. در فقه شیعه این بحث را داریم که اگر شیعه عادل باشد و حکومتی به امضای یک مرجع تقلید یا مجتد جامعالشرایط برسد، این فرد تصرفاتش شرعی خواهد بود. همانگونه که کاشفالغطا به فتحعلیشاه در جنگ ایران و روسیه اجازه تصرف در خمس را برای جنگ با روسها داد. شیخ فضلالله نوری هم به دنبال چنین حکومتی بود. 3. گروه سوم هم علمایی بودند که گل سر سبد آن سید لاری بود و حاج نورالله اصفهانی هم در این گروه از علما قرار داشت. این علما اعتقاد داشتند که حکومت مشروطه نمیتواند مشروع باشد. پس از این جهت با شیخ فضلالله نوری نظرات متضاد داشتند. این گروه امکان شرعی شدن را نمیدادند. اما اینطور هم نبود که صرفاً برای تخفیف ظلم به دنبال مشروطه باشند بلکه برای آنها مشروطه مقدمهای است برای رسیدن به حکومت کاملاً شرعی که تحت نظر فقیه جامع الشرایط باشد. پس اینها در اصل مشروطه را پلی ارتباطی برای رسیدن به آن حکومت میدانستند. البته در کنار این سه گروه، گروه دیگری هم بودند که اساساً میخواستند که حکومتی کاملاً غربی در ایران شکل بگیرد. اینها تحصیلکرده و مجذوب غرب بودند و غرب برایشان آرمان بود و بدون اینکه به این توجه کنند که آیا سیستم موجود در غرب متناسب جامعه ایرانی است و یا خیر و یا اینکه آیا اصلاً امکان پیاده شدن دارد و یا خیر، خواستار چنین حکومتی در ایران بودند. این افراد شیفته غرب بودند و حکومتی کاملاً غربی را در ایران دنبال میکردند. اما در انقلاب اسلامی قضیه متفاوت است. آرمان و اهداف علما و روحانیون و مردم متدین بر پایه حکومت اسلامی بود و البته برخی از افراد دانشگاهی و یا متجددین و غربگراها هدفشان نفی حکومت شاه بود ولی درباره اینکه بعد از شاه چه حکومتی بر سر کار باشد هدف مشخصی میان قشر روشنفکر وجود نداشت.