پروژه آمار ازدواج و طلاق در شهر و روستا

ازدواج نوعي رابطه است . اصولا زندگي يعني برقراري رابطه براي پاسخ گفتن به ضرورتها. در ازدواج ما دو نوع نياز را بايد برطرف كنيم 1- نياز جنسي كه خيلي مهم است 2- نياز روحي - رواني كه آن هم به نوبه خود مهم است البته ما نيازهاي مادي هم داريم كه بدون ازدواج هم قابل پاسخگويي است

دسته بندی: علوم پایه » آمار

تعداد مشاهده: 3233 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.docx

فرمت فایل اصلی: word

تعداد صفحات: 32

حجم فایل:153 کیلوبایت

  پرداخت و دانلود  قیمت: 2,500 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.
11 0 گزارش
  • مقدمه
    ازدواج نوعي رابطه است . اصولا زندگي يعني برقراري رابطه براي پاسخ گفتن به ضرورتها. در ازدواج ما دو نوع نياز را بايد برطرف كنيم 1- نياز جنسي كه خيلي مهم است 2- نياز روحي - رواني كه آن هم به نوبه خود مهم است البته ما نيازهاي مادي هم داريم كه بدون ازدواج هم قابل پاسخگويي است .
    وقتي نياز جنسي ما به صورتي مكانيكي برطرف بشود ، نمي‌توانيم نام آن را ازدواج يا زندگي مشترك بگذاريم 0 چرا كه اين رابطه با خود ارضايي هيچ فرقي ندارد. تنها نوعي رابطه مكانيكي است . حتي مي توانم بگويم كه در برخي اوقات خود ارضايي، كه به هيچ وجه تجويز نمي شود ولي طبق آمار مراكز علمي ، بسياري  به اين شيوه ارضاء پناه مي‌برند، آرامش بيشتري به دنبال دارد . چراكه ما در ارضاء جنسي مكانيكي و پسيكولوژيك ، صدمه هم مي خوريم.چرا كه در اين خصوص رابطه ناهنجار است و در ضمن خيال مي كنيم مورد سوء استفاده قرار گرفته ايم.

    بيان مسئله :
    ـ چه ميزان رسانه هاي جمعي و فيلم ها و كتاب ها و محيط شهري و روستايي بر روي افراد كه در جوامع شهري و روستايي زندگي مي كنند تاثير گذاشته و ديدگاه آنها را در مورد طلاق تغيير داده است. 
    ـ چقدر فرهنگ و آداب و رسوم و دين و سنت و خانواده گسترده در روستاها از بروز مسئله طلاق جلوگيري كرده است. 
    ـ آيا سياست هاي دولت و قوانين و اوضاع فرهنگي جامعه تاثيري در كاهش مسئله طلاق در جوامع داشته است. 
    ـ چقدر زن و شوهر و محيط زندگي آن ها در ديدگاهشان نسبت به طلاق و بروز مسئله طلاق موثر هستند .




    آشنايي با مفاهيم
    ازدواج و زندگي مشترك
    انگيزه ما براي زندگي مشترك ارضاء دو نوع نياز است: نياز جنسي و نياز روحي- رواني.اما چرا ما مبتلاي به اين نيازها شده ايم ؟! نياز جنسي كه غريزي است و در سرشت ماست . ما نيازهاي روحي خود را به شكل هاي گوناگون  كسب مي كنيم . ما به اين نياز مبتلا مي شويم. در واقع وقتي احساس  دروني مي كنيم ، نياز به ايجاد رابطه داريم 0 در رابطه اي كه بيشتر واكنشي است . ممكن است رابطه جنسي را هم خرج رابطه روحي رواني  خود بكنيم ، ولي چيزي به دست نياوريم . يعني ارضاء خود را رها كنيم تا روانمان التيام يابد 0 تهي درون پر شود 0 خلأدرون از بين برود . ولي مي بينيم كه نمي شود 0 پناه بردن به بسياري از گروه ها و فرقه ها بخاطر رهايي از اين احساس خلأ و تنهايي و پوچي درون است.
    بنابر اين وضعيت ما در رابطه با عشق مي تواند دوگونه  متصور بشود :
     1- وقتي كه احساس عاشقانه داريم 
    2- وقتي كه به واقع عاشق هستيم . 
    احساس عاشقانه داشتن براي همه ما دست مي دهد. نوعي فرار ازخلأ دروني است . مي خواهيم خود را فريب بدهيم. از اين رو احساس مي كنيم كه كسي را دوست داريم . به شدت هم دوست داريم . ولي وقتي به او بيش از حد  نزديك مي شويم ، از او مي گريزيم. مشكل ما خلأ دروني است . دنبال پاسخ هستيم ، ما تنها شكل آن را عوض كرده ايم.شكلي عاشقانه به آن داده ايم ، ولي اين يك رابطه عاشقانه نيست ؛ عاشق نمايانه است ؛ نوعي تلقين به نفس است ؛ نوعي فرار از احساس تنهايي  ، اجحاف و بي كسي. 
    ازدواج با عشق و بدون عشق !
    وقتي انسان ازدواج را « هدف » در نظر مي گيرد ، بايد بهاي نازل آن را هم بپردازد . بايد تسليم بشود.بايد دور از عشق و سرمستي و پرواز و سبكي و شور و شعف و نشاط و طرب زندگي كند  من اين را زندگي نمي دانم. اين نوعي شكنجه است كه آدمي به خاطر ناداني و جهالت و هم هويتي با گذشته موروثي به جان مي خرد و بهاي سنگينش را هم با فرسودگي و مرگ در هر لحظه مي پردازد . رنج و دردي كه همواره بايد تحمل كند . ازدواج و يا زندگي مشترك عبارات  با شكوهي هستند ، آن گاه كه دو نفر به هم بر مي آيند و در كنار هم احساس شادي و خوشي و سبكي و پرواز مي كنند .يعني زندگي طربناك ، همچنان كه ژرژ پنجم كرد ! پادشاه بريتانياي كبير ، پادشاهي انگليس را رها كرد كه با معشوقه خود « خانم سامپسون» زندگي كند. بخاطر يك زندگي عاشقانه دست از سلطنت برداشت و تا حدود صد سالگي نيز در كنار همسرش ماند ! ولي ما اين رابطه باشكوه را خراب مي كنيم يا به استقبال خرابي آن مي رويم ! چرا كه از آن هيچ چيز  جز رابطه جنسي ، آن هم كج و معوج ! - نمي دانيم 0 آن را خراب مي كنيم ؛ با انتظارهاي بيهوده ، با سبكسري هاي بچه گانه ، با نپختگي هاي كودكانه ، با باورهاي عتيق و با محاسبه هاي كوچك و مقايسه هاي بي ربط و چالش هاي بي جهت ! ما زندگي مشترك را به تكرار كليشه هاي خميازه آور تبديل مي كنيم و بعد از كسالت آن مي ناليم . ما براي زندگي مشترك تجربه كافي و وافي نداريم . اداي آن را در مي آوريم 0 مي خواهيم آن را در خانه همسر خود به دست آوريم. تاجري هستيم كه بدون دست مايه دست به تجارت زده ايم . عاقبت آن هم معلوم است: ورشكستگي آشكار يا پنهان ! همه اينها تحفه انسان پسيكولوژيك است براي يك زندگي به اصطلاح مشترك كه مي توانيم نام آن را بگذاريم «زندگي نامشترك» !
    بسياري ازدواج مي كنند ولي از سر ناچاري و خود را ، يعني قابليت ها و استعداد هاي خود را  تباه مي كنند  .آنها گستره هاي ديگر را نديده اند . هر چه ديده اند و شنيده اند همين بوده است.   از اين رو فكر مي كنند كه راه ديگري در مقابل ندارند. به علاوه عشق هم به اين سادگي ها حادث نمي شود . منتظر آن هم نبايد بود . چرا كه انتظار باعث مي شود كه عشق از ما بگريزد. عشق مهمان ناخوانده است . مي آيد بدون آنكه در بزند . ما را آتش مي زند بدون آنكه صداي گامهايش را بشنويم . بنابر اين به نوعي رابطه بايد قانع بود و آن رابطه  جنسي است .
    از اينجا مي توان نوع ديگري از رابطه را هم تعريف كرد . رابطه اي كه عاشقانه نيست ولي عاقلانه – عاشقانه است  . در اين رابطه حوزه  مغناطيسي انسان شدت مي گيرد . در اين حوزه دو انسان به هم جذب مي شوند . به نوعي نمي توانند از اين حوزه بگريزند . بدون شك جذبه جنسي و آسودگي خيال در آن نقش تعيين كننده دارد . دراين گونه از رابطه ، همزيستي به شكل شكوهمندي ادامه مي يابد.
     رابطه عاقلانه – عاشقانه يعني چه ؟
    رابطه عاقلانه – عاشقانه زندگي مشتركي است كه البته دور از تصاويري كه ما در ذهن داريم تحقق پيدا مي كند . در اين رابطه اگر محاسبه جايي نداشته باشد ، نوعي عشق تحقق پيدا مي كند .  اسم اين را مي گذارم « خودگرا »  درست مانند تولد بيولوژيك كه در آن انسان معصوم زاده  مي شود . اما پس از آن انسان بيولوژيك گرفتار دست خوردگي مي شود و پسيكولوژيك مي شود . در اين حالت عشق نمي تواند آن چنان جوانه بزند . چرا كه انسان پسيكولوژيك سرشاراز نفرت و كينه است . هرچند مي دانيم و مي بينيم كه در اين وضعيت نيز برخي« صاعقه عشق » مي شوند . به راستي« صاعقه عشق »! من نام اين را مي گذارم « صاعقه عشق » چرا كه ناگهان پديدار مي شود و درون شرطي انسان راخاكستر مي كند .  و از اين خاكستر جوهر اصيل انسان متبلور مي گردد و زاده مي شود .
    خود ، من ، نفس ، مركز و هرچه در ذهن ما اخلال مي كند مي سوزد و ناپديد مي گردد . با اين حال عشق اولي يا خردگراست كه عموميت دارد و مي تواند انسان پسيكولوژيك را هم به مرزهاي دگرگوني فانكشنال بكشاند . در واقع عشق اول راهگشا  نيز هست .
    عشق نوعي مراقبه دايم است . مراقبه اي كه ما را به وراي ذهن شرطي مي برد . در اين حالت ذهن ما همان است كه بوده ، يعني شرطي و برنامه ريزي شده است . ولي عشق در آن تحول و دگرگوني شگفتي ايجاد مي كند . پيوند ما رابا برنامه هاي ذهني و عقده ها مي برد . عشق قاتل چرك درون ماست. عشق قاتل همه محاسبه هاست . عشق قاتل انتظارها و سبكسري هاي ماست 0 عشق قاتل منيت هاست . بنابراين عشق نجات دهنده است .منجي ماست . انسان پسيكولوژيك و فانكشنال ،  هر دو در معرض حادثه عشق اول و دوم هستند . هر چند انسان فانكشنال بهتر در اين حوزه مغناطيسي قرار مي گيرد . چراكه سراسر نگاه ، توجه و مراقبه است . و ذهني كه مزاحمت ندارد و شكوه زيبايي را باهمه وجود حس مي كند.
    عشق قاتل خود محوري هاست. آينه اي است كه جوهر ما را بر ما آشكار مي كند . جوهري كه غماز است. عشق قاتل همه است به جز معشوق . همه در برابر معشوق مي ميرند ؛ نه به كينه و نفرت و شكنجه ، نه ؛ از سر بي نيازي مي ميرند. عشق بشارت دهنده بي نيازي است . هنگامي كه عشق هست ، جهان و حتي همه عالم هستي از آن ماست . از اين رو حسادتي در كار نيست . آزمندي در كار نيست . با عشق ما همه چيز داريم ؛اما وابستگي نداريم . 
    عشق يعني توانگري 0 عشق يعني هيچ ! يعني « تهيت »0 يعني كوري و كري نسبت به جهان شرطي. عشق يعني معشوق و ديگر هيچ!
    متأسفانه ممكن است كه ما پس از مدتي به وضعيت گذشته باز گرديم . و البته  باز مي گرديم ! باكي نيست . ولي اين حالت يكي از شگفتي هاي درون ما باقي مي ماند.با اين همه مي توانيم همچنان به عشق اول بينديشيم . عشقي كه من روي آن خيلي حساب مي كنم . عشق اول ، عشق واقعي زندگي ماست . مي تواند تكرار بشود . مي تواند هما ن جا كه هست بماند . انسان فانكشنال كه  دور از محاسبه و مقايسه و رقابت زندگي مي كند هميشه مستعد عشق اول و دوم است .
    انسان فانكشنال كه افق ديد او  تميز و پاك است ، همواره مهياي پذيرش عشق اول و دوم است . عشق اول است كه كيفيتي انسان ساز دارد . هنر و زندگي را جلا مي دهد0 شادي را جاودان مي كند . بدون آنكه زيان هاي عشق دوم راد اشته باشد 0 عشق دوم همه چيز را خاكستر مي كند 0وادي جنون است .عشق اول سازنده است . انسان فانكشنال را در مسير سازندگي نگه مي دارد . بيشتر به درد جامعه مي خورد. از اين روست كه مي تواند گرماي عشق دوم را هم داشته باشد ، ولي خسارت هاي عشق دوم را نداشته باشد . اين كه مي گويم « خسارت » ، به خاطر اين است كه در هر حال ما بايد در جامعه زندگي كنيم . از اين رو عشق دوم ويران كننده جامعه است . همه هنجارها را به هم مي ريزد . رو به درون دارد. اما عشق اول رو به بيرون هم دارد . از ضرورت ها غافل نيست . با اين همه اين اتفاق ( ورود عشق دوم ) ممكن است هر لحظه از نو رخ دهد . عشق اول داراي جاذبه جنسي است كه تكراري خوشگوار دارد . همراهي با طرفي كه همرأي و همساز و همدم و همدل و همراه و همكوش و همفكر وهمكيش و همسان و همتا و همبود و همشد وهمخواه شماست . اين عشق داوم دارد . عشق دوم اغلب بي دوام است . صاعقه وار مي آيد و صاعقه وار مي رود. همه ما منتظر عشق دوم هستيم ؛ از اين روست كه عشق اول را كه واقعي تر و ممكن تر و محتمل تر است از دست مي دهيم ! بيداري ما ضامن ادراك ورود عشق اول و خردگر است .  
    اين بيداري را پاس بداريم . عشق اول هميشه در نزديكي ما لنگر انداخته است . هميشه منتظر ماست . ورودش را در هر لحظه خوش آمد بگوييم .




    برچسب ها: آمار ازدواج و طلاق در شهر و روستا تحقیق آمار ازدواج و طلاق در شهر و روستا دانلود پروژه آمار ازدواج و طلاق در شهر و روستا امار ازدواج و طلاق در شهر و روستا امار طلاق در ایران امار ازوداج وطلاق در شهر پروژه اماری درباره طلاق پروژه امار ازدواج
  

به ما اعتماد کنید

تمامي كالاها و خدمات اين فروشگاه، حسب مورد داراي مجوزهاي لازم از مراجع مربوطه مي‌باشند و فعاليت‌هاي اين سايت تابع قوانين و مقررات جمهوري اسلامي ايران است.
این سایت در ستاد ساماندهی ثبت شده است.

درباره ما

فروش اینترنتی فایل های قابل دانلود، پروژه، مقاله، و....
در صورتی که نیاز به راهنمایی دارید، صفحه راهنمای سایت را مطالعه فرمایید.

تمام حقوق این سایت محفوظ است. کپی برداری پیگرد قانونی دارد.
طراحی سایت: وبتینا