توزيع جهاني بيماريها در حال تغيير است، اين تغيير از دهه 90 ميلادي آغاز گرديد. و هم اكنون در حال شتاب گرفتن است. جهت اصلي اين تغيير تبديل عوامل اصلي مرگ و مير از بيماريهاي واگيردار عفوني و سوءتغذيه به بيماريهاي غيرواگيردار نظير افسردگي و بيماري قلبي است. انتظار اين است كه در ظرف 20 سال آينده بيماريهاي غير واگيردار در كشورهاي رو به توسعه عامل 7 مرگ از هر 10 مرگ باشد.
سهم عمدهاي از افزايش بار بيماريهاي غير واگيردار را افزايش اختلالات روانپزشكي بر عهده دارد. اين اختلالات كه پيش از اين توجهي در كشور به خود جلب نكرده بود و در حدود يك دهه است كه به يكي از محورهاي مهم تبديل شده و نياز به برنامهريزي و اجراي طرحهاي متعددي در زمينه بهداشت روان هم اكنون بيشتر از هر زمان ديگر احساس ميشود (مركز مشاوره دانشگاه تهران، 1381).
مطالعه انجام شده توسط سازمان جهاني بهداشت، دانشگاه هاروارد و بانك جهاني به اين امر اشاره ميكند كه تلفات 5 ميليون نفري ناشي از صدمات در سال 1990، بالغين جوان بيشترين سهم را داشته و پس از حوادث رانندگي، خودكشي دومين علت اين مرگها بوده است. آزاد (1373) خودكشي و انواع آن را به شرح زير معرفي ميكند: خودكشي از دو لغت داراي ريشه لاتين يعنی SUI به معني خود و Caedere به معني كشتن مشتق شده است و در حال حاضر به صورت خودكشي استعمال ميشود. اولين بار اين اصطلاح در سال 1737 توسط دفونتن فرانسوی به كار گرفته شد. بعدها اصطلاحات ديگري كه مربوط به خودكشي بودند مورد استفاده قرار گرفتند از جمله:
اقدام به خودكشی، براي اقداماتي كه شخص به منظور از بين بردن خود انجام ميدهد اما منجر به مرگ نميشود. افكار خودكشي براي اشتغالات ذهني راجع به نيستي و تمايل به مردن كه هنوز جنبه عملي به خود نگرفته است.
خودكشي انجام يافته ، براي همه مواردي كه شخص با انجام يك عمل انهدامي و تخريب صدمهاي به خود وارد ميكند. فرا خودكشي براي همه رفتارهاي آسيب رسان كه شخص به طور غير عمدي و بدون قصد خاتمه دادن به زندگي مرتكب ميشود.
خصوصيت مشترك ما بين افرادي كه اقدام به خودكشي مي كنند داشتن اين باور است كه خودكشي تنها راه غلبه بر احساسات غير قابل تحمل است. كشش خودكشي در اين است كه در نهايت به اين احساسات غير قابل تحمل خاتمه مي دهد. در تراژدي خودكشي، آشفتگي و مشكلات عاطفي به حدي شديد ميگردند كه فرد را در يافتن راه حلهاي مختلف حل مشكل ناتوان ميسازند، در حالي كه راه حلهاي ديگري نيز وجود دارند .
مرگ يكي از اعضاي خانواده از جمله مواردي است كه اعتماد به نفس ما را تحت تاثير قرار داده و احساس بيارزشي را در ما به وجود ميآورد، در واقع هيچ نوع ديگري از مرگ در دوستان و بستگان، چنين احساس مداومي از پريشاني، شرم، گناه و اغتشاش كلي را باعث نميگردد. بازماندگان خودشان نيز قرباني هستند و در سالهاي بعد از خودكشي شخص مورد علاقه، ميزان بالايي از مرگ و مير را نشان ميدهند. اين موارد به همراه تاثير اجتماعي و اقتصادي خودكشي، اهميت توجه به آن و ضرورت شناخت علل و عوامل فردي و اجتماعي آن را نشان داده و انگيزهاي براي بررسي اين پديده مهم فردي و اجتماعي را فراهم مينمايند.
شايد بتوان نوجواني را به عنوان دورهاي از فراخناي زندگي كه طي آن بيشتر خصوصيات اجتماعي، رواني ، شناختي و زيستي تغيير مييابند در نظر گرفت. (لرنر و گالامبوس ، 1998) . به همين دليل افراد در اين مرحله سني در معرض بسياري از مشكلات رفتاري و رواني قرار ميگيرند. در واقع در دوره نوجواني ضعف در تصميمگيري (در حوزههايي مانند مدرسه، روابط با جنس مخالف و مصرف مواد) ، نتايج منفيتري از دوران كودكي را در برداشته و همچنين نوجوان بيشتر براي تصميمات و نتايج كارهاي خود نسبت به دوران كودكي مسئول ميباشد.
همانطور كه عنوان گرديد، فرايند رشد در دوره نوجواني شامل تغييرات فردي و همچنين زمينههاي مختلفي است كه نوجوان در آن قرار دارد و اين تنوع عوامل، شرايطي را براي خطر در اين دوره از زندگي فراهم ميكند. خطرهاي رفتاري شامل مصرف الكل، مصرف يا سوءمصرف مواد، روابط جنسي ناايمن، حاملگي در دوران نوجواني، والد شدن در دوره نوجواني، افت يا شكست تحصيلي، ترك تحصيل، بزهكاري و جرم ميباشد. درگيري در فقط يكي از اين رفتارها ميتواند شانس زندگي خوب با كيفيت مناسب را براي نوجوان كاهش دهد و درگيري چند تا از آنها حتي ميتواند شانس زنده ماندن را در فرد كاهش دهد. (لرنر و همكاران، 1998). يافتهها نشان دادهاند كه رفتارهاي پرخطر در حد معناداري در دوره نوجواني افزايش مييابد و يك تمايل به تنوع رفتارهاي پرخطر و يا در واقع تركيب اين رفتارها با هم در اين دوران مشاهده ميشود. (فارل دانيش و هوارد، 1992). بر پايه گزارش سازمان بهداشت جهاني (1993)، خودكشي از جمله ده علت اصلي مرگ و مير در سراسر جهان در همه گروههاي سني بوده، هر ساله حداقل در حدود پانصد هزار نفر از طريق خودكشي به زندگيشان پايان ميدهند. خودكشي، هشتمين عامل مرگ در بزرگسالان و سومين عامل مرگ بعد از تصادفات و قتل در نوجوانان و جوانان ميباشد. بررسي آمار خودكشي به نسبت جمعيت در كشورهاي مختلف نشان ميدهد كه پديده خودكشي به شرايط جغرافيايي و اجتماعي و اقتصادي خاصي به صورت مستقيم وابسته نبوده و يك پديده عام و غير اختصاصي است (بلومنتال و كوپفر ، 1990). نتايج تحقيقات در اغلب جوامع غربي به ويژه آمريكا - كانادا- استراليا و انگلستان نشان ميدهد كه در طي سه دهه گذشته نسبت خودكشي و اقدام به خودكشي در نوجوانان 15 تا 19 ساله سه برابر شده است (كاپلان و سادوك؛ 2003). طبق آمارهاي منتشر، سالانه 30 هزار نفر در آمريكا بر اثر خودكشي فوت ميكنند و بين 300 تا 500 هزار مورد نيز اقدام به خودكشي صورت ميگيرد (بلومنتال و كوپفر، 1990).
همانند اغلب كشورهاي جهان نسبت خودكشي در ايران نيز در چند دهه اخير افزايش قابل ملاحظهاي يافته است و به همين علت از جمله موضوعات مهم مورد توجه در بهداشت رواني به ويژه در جوانان موضوع اقدام به خودكشي ميباشد. اما دلايل متعدد موجب ميشود كه بررسي موضوع خودكشي در جامعه ما با محدوديت هايي مواجه گردد از جمله اين كه همانند اغلب كشورها، دسترسي به آمار دقيق خودكشي به ويژه اقدام به خودكشي بسيار دشوار است.