چکیده:
میل دور كیم یكی از جامعهشناسانی است كه در سال 1897 كتابی تحت عنوان خودكشی نوشت و از آن وقت مباحث خودكشی در جامعهشناسی با دیدگاه وی شهرت یافت. وی خودكشی را اینگونه تعریف میكند: «خودكشی به هر حالتی از مرگ اطلاق میشود كه نتیجه مستقیم یا غیرمستقیم عملی باشد كه شخصِ قربانی آن را انجام داده و از نتیجه عملش آگاه بوده و میدانسته است كه میبایست به همین نتیجه برسد»[1]. اصطلاحات مستقیم یا غیرمستقیم در برخی جاها با عنوان كردار مثبت و منفی نیز ذكر شدهاند. مستقیم مانند آنكه فرد یك گلوله را در شقیقه خود خالی كند و غیرمستقیم حالتی است كه مثلاً ترك نكردن خانهای شعلهور در آتش یا امتناع از غذا خوردن به مرگ منجر شود.
مقدمه:
خود کشی نیز مانند مرگ همواره مورد توجه متفکران قرار داشته و در قلمرو های مذهبی ، فلسفی وهنری را به خود اختصاص داده است واکنش های موجود در برابر خودکشی اکثراً مبتنی بر محکومیت و ممنوعیت و ممنوعیت آن بوده است معهذا اتمام این تعلیمات هنوز مانع از بروز خودکشی نشده است و به نظر می رسد تا زمانی که حیات بر قرار باشد خودکشی نیز وجود خواهد داشت در قلمرو علم نیز خودکشی از مدت ها قبل وجود داشته تا جایی که در اوائل قرن بیستم به ظهور حوزه ای مشخص در علوم رفتاری به نام خودکشی شناسی منجر شده است در تبین خودکشی دو نظریه کلی روانی و اجتماعی وجود داشته که یکی خود کشی را منصوب به اختلالات روانی و دیگری آن را پدیده ای اجتماعی می داند روی هم رفته خودکشی یک پدیده چند عاملی است که محصول عوامل گوناگون اجتماعی روانی ، تربیتی ، خانوادگی ، فرهنگی و غیره است . در کل یکی از عناصر اصلی در تعریف خود کشی آگاهانه در نظر گرفتن این عامل است .
همه گیرشناسی خودکشی ، علل مختلف خانوادگی ، مادی ، فردی ، را اجتماعی اغلب دستخوش تعبیر و تحریف قرار می گیرد .
شیوه خودکشی نیز به عوامل گوناگونی مانند عوامل اجتماعی و فرهنگی و تفاوت جنسی ، تقلید ، یادگیری ، سهولت عمل و در دسترس بودن وسیله خودکشی بستگی دارد در میان شیوه های مختلف روز به روز تمایل با استفاده از دارو ها افزایش می یابد خودکشی به ندرت بدون زمینه قبلی رخ می دهد لذا باید از ارزیابی خطر آن آگاه بود و به آن توجه داشت وظیفه این ارزیابی اغلب به عهده پزشک و روانپزشک و یا درمانگران که با بیمار شیوه ها و اصول این ارزیابی آگاه باشد در ارزیابی خطر خودکشی عوامل مختلفی مورد توجه واقع می شوند که به نوعی در سبب شناسی آن هم نقش بازی می کنند .
سن ، جنس ، تأهل یا تجرد شغل ، مذ هب ، نژاد ، حوادث زندگی …. از جمله این حوادث هستند .
سخـن در مورد خـودکشی فراوان است طـرفدارانش آن را قـدرت اراده می خواننـد مخـالفان آن را قـدرت اراده مـی خواننـد مخـالفان آن را شکست ارده می دانند گروهی هم این جنون را نوعی شهامت و قدرت دانسته اند و برخی دیگر هم آن را ضعف و ناتوانایی و از پای در آمدن در مقابل مشکلات می دانند . دیدگاه شخصی بنده نیز این است که خودشکی اوج خشونت ، اوج افسردگی و اوج هر فاکتور و عاملی است که به طریقی روح و روان انسان را می آزارد .
از دیدگاه زیگموند فروید شخصی است که دست به خود کشی می زند قربانی مردی پرخاشگر است که این عمل پرخاشگرانه در عوض متمایل شدن به محیط خارج به سوی خود شخص متوجه می شود فروید احساس گناه و نیاز به مجازات را نیز عامل دیگری برای خودکشی می داند .