مدرسه ای که برای کارورزی ما انتخاب شده بود،مدرسه شهید مدرس شهر برازجان بود.این مرسه یکی از بهترین گزینه ها برای پذیرفتن کارورز است،هر چند فضای محدودی دارد ولی دارای کادر مجرب و پرتلاش است که می توانند تجارب زیادی را در اختیار کارورزان قرار دهند.این مدرسه در خیابان شهید عیسی حسین آبادی واقع است.این مدرسه قبلا هم کارورزانی را پذیرفته بود،که تجربه های خوبی کسب کرده بودند.اکثر کارکنان مدرسه دارای سابقه های بالایی هستند و معمولا می توانند در ساختن معلمان جدید موثر باشند.
گزارش1
امروز شنبه 10/07/1400 از منزل خارج شدم و ابتدا رفتم به سمت شیرینی فروشی تا جعبه ای شیرینی تهیه کنم بعد از تهیه کردن آن رفتم به سوی مدرسه در مسیر فکر می کردم که واقعا چه احساسی دارم از این که دانشجو معلم هستم اولین کلمه ای که به ذهنم می رسد خوشحالی است اما این کافی نیست و مسئولیتی را بر دوش من گذاشته است و می گذارد لذا باید دردوران دانشجویی بهترین استفاده را از آن ببرم و رشد کنم تا بتوانم فردی را تربیت کنم که انسانیت در وجود او پدیدار باشد و تمام جنبه های وجودی او رشد پیدا کند.
از فضای مدرسه لذت می برم و احساس دلپذیری دارم ترم گذشته برای درس پژوهش روایی1 به همین مدرسه آمده بودم و از محیطش خوشم می آید.
و در این مسیر قصد دارم به پیشرفت و رشد به معنای واقعی کلمه برسم و فرزندان آینده را به گونه ای تربیت کنم که به نبوغ برسند.
حال به مدرسه وارد شدم. مدرسه شهید مدرس شهر برازجان که در خیابان شهید عیسی حسین آبادی واقع است. من کلاس پنجم دبستان را در این مدرسه تحصیل کردم.
درب مدرسه رو به خیابان اصلی باز می شد که دارای دو درب که یکی کوچک و دیگری بزرگ است.درب کوچک برای ورود و خروج افراد می باشد و درب بزرگ بیشتر برای ورود و خروج وسایل نقلیه مدیران،معاونان و آموزگاران مدرسه است.
یک نکته منفی که بسیار حائز اهمیت هست اشاره می کنم و این که درب مدرسه رو به خیابان اصلی باز می شود که خیلی خطرناک است چون دانش آموز ابتدایی بچه است و ممکن است حادثه یا تصادفی پیش بیاید.
البته نکات مثبتی هم دیده می شدبه عنوان مثال کنار مدرسه یک پارک وجود دارد که در درس علوم معلم می تواند دانش آموزان را به آن جا ببرد تا بهتر بیاموزند.یک طرف مدرسه که سمت راست آن است پارک،سمت چپ مدرسه خیابان فرعی،روبروی آن خانه های مسکونی و مشاور املاک است و پشت آن زمین فوتبال است.مدرسه در سال1385 ساخته شده و در سال 1387 مورد تجدید بنا قرار گرفته است.
روی دیوار های مدرسه از داخل نقاشی شده است و بسیار زیبا و مناسب با روحیه دانش آموزان ابتدایی می باشد.
راهرو مدرسه را گذراندم و به سمت چپ به دفتر اساتید رفتم چون ترم گذشته که برای درس پژوهش روایی 1 به مدرسه آمده بودم مدیر مدرسه آقای خزاعی وسایل و میزش را آورده بود داخل دفتر اساتید تا در کنار آموزگاران و معاونین باشد.وارد دفتر اساتید که شدم یکی از معاونین که به تازگی معاون شده است با هم صحبتی کردیم و خدمتشان عرض کردم که با آقای خزاعی کار دارم و جعبه شیرینی رو دادم به معاون جدید که اسم ایشان را نمی دانستم و فرمایش کردن که مناسبتش چیه منم گفتم ان شاالله قرار هست این ترم درس کارورزی در خدمتشان باشم.آقای خزاعی در جلسه بود لذا من نشستم روی صندلی و منتظر ایشان شدم.
بعد از دقایقی فرد جوانی آمد من نمی دانستم که ایشان کی هستند گفتم لابد ایشان هم یکی از معاونین جدید است با هم رفتیم به دفتر مدیر مدرسه که محل قرار گیری آن وارد سالن که می شدی سمت راست آن.نام او آقای طهماسبی است و من متوجه شدم که آقای طهماسبی مدیر جدید مدرسه است که دو هفته است به این جا آمده است و آقای خزاعی بازنشسته شده است.نامه را بهش دادم و کارهایی را که قرار است انجام بدهیم خدمتشان عرض کردم و آقای طهماسبی دقیق یادداشت می کرد.آقای طهماسبی کتابی بهم معرفی کرد به نام کلاسی از جنس واقعه نوشته دکتر نیستانی در مورد فیلسوف بزرگ آقای دکتر غلام حسین شکوهی.آقای طهماسبی گفت این کتاب خیلی بهم کمک می کند آن را چند روز بعد مطالعه کردم و بهترین کتابی است که تا حالا مطالعه کرده ام و من را متحول کرد مثل جرقه ای که آتش را روشن می کند من را به فکر فروبرد وآتش در دل من فروافکند.خب بگذریم،قرار شد که از نیمه آبان که مدرسه حضوری می شود یک روز در هفته به کلاس یکی از پایه ها بروم و فعلا سامانه شاد آن ها مشکل داشت و به محض درست شدن من را در سه پایه اول،چهارم و پنجم عضو می کنند وتا پایان این هفته من را در گروه واتس آپ این پایه ها عضو می کند و در پایان هم از آقای طهماسبی اجازه عکس برداری گرفتم و ایشان این اجازه را به بنده حقیر دادند و با نهایت احترام از ایشان خداحافظی کردم و عکس هایی از داخل حیاط مدرسه گرفتم و راهی منزل شدم.