دسته از دانش آموزان به طور کلی در یکی از زمینه های درسی از نظر میزان پیشرفت و یادگیری به طور فاحشی با دیگر دروس دچار عقب ماندگی می باشند بدون این که از نظر ذهنی دچار عقب ماندگی هوشی باشند. در سال۱۹۶۸«کمیته ی مشورت ملی در مورد کودکان ناتوان» تعریف زیر را ارائه داد:
«کودکان ناتوان در یادگیری در یک یا چند فراگرد اساسی روانی در ارتباط با فهمیدن یا کاربرد زبان شفاهی یا کتبی ناتوانی نشان می دهند. تظاهرات این ناتوانی ممکن است به صورت اختلال در گوش دادن – فکر کردن – سخن گفتن- خواندن- نوشتن- هجی کردن یا حساب باشد. این اختلالات را نتیجه شرایطی دانسته اند که شامل نقائص ادراکی- ضایعه مغزی- اختلال جزئی در کارکرد مغز- نارسانا خوانی- اختلال گویایی و غیره است.ناتوانی یادگیری این کودکان از نوع مشکلاتی نیست که مربوط به بینایی شنوایی یا نقایص حرکتی عقب ماندگی ذهنی پریشانی عاطفی و یا کمبود امکانات محیطی باشد.»
میزان آماراین دانش آموزان در حدود بین ۱تا ۳ درصد و در بعضی از آمار ها تا ۳۰%گزارش شده ولی به طور کلی این دسته از کودکان به علت مشکلات شناختی آمار دقیقی از آن ها در دست نیست.در این اختلال از اولین مراحل رشد یادگیری دچار مشکل می باشد.
مقدمه
یکی از مشکلات تشخیصی این مشکل (اختلالات یادگیری )تفاوت آن از دیگر اختلالات رشدی است و دیگر مشکل تشخیص این اختلال از بد آموزی و عدم تجربه کافی آموزشی می باشد این اختلال با مشکلات دیگری نظیر کمبود توجه و دیگر اختلال های رفتاری به خصوص زیاده فعالی همراه می گردد.به طور کلی علت ناشناخته است ولی فرضیات متعددی در مورد علل آن وجود دارد که بعضی از آن ها تقدم عوامل زیستی است- که بر عوامل غیر زیستی(نظیر فرصت یادگیری وکیفیت تدریس) تاثیر می گذارند و در نتیجه باعث اختلال می گردد. این اختلال در سراسر دوران دبستان گاه تا دوران نوجوانی ادامه می یابد ولی بیشتر نشانه های خود را در دوران دبستان به شدت نشان می دهد.این دسته از دانش آموزان دارای یک ملاک های تشخیصی کلی به صورت های زیرمی باشند.