مقـدمـه
جنگ نرم در برابر جنگ سخت در حقيقت شامل هر گونه اقدام رواني و تبليغات رسانهاي كه جامعه هدف يا گروه هدف را نشانه ميگيرد و بدون ، درگيري نظامي و گشوده شدن آتش، رقيب را به انفعال يا شكست وا ميدارد. جنگ رايانهاي، اينترنتي، براندازي نرم، راهاندازي شبكههاي راديويي و تلويزيوني و شبكهسازي از اشكال جنگ نرم هستند. جنگ نرم در پي از پاي در آوردن انديشه و تفكر جامعه هدف است تا حلقههاي فكري و فرهنگي آن را سست كند و با بمباران خبري و تبليغاتي در نظام سياسي_ اجتماعي حاكم، تزلزل و بيثباتي تزريق كند.
در تبادل فرهنگي، هدف بارور كردن و تكامل فرهنگهاي ملي كشورهاست كه در سايهي آن، ملتها خصوصيات برجسته و مثبت، نظير نظم و انضباط، وقت شناسي، ادب و احترام، وجدانكاري، روحيهي سخت كوشي و شجاعت و نيز كنجكاوي در مسائل علمي را از يكديگر فرا ميگيرند و اين مسأله روندي ضروري براي حيات فرهنگي در سراسر جهان است، اما گاه مشاهده ميشود يك مجموعه از كشورها با تكيه بر قدرتي كه دارند با تدارك مجموعهاي از برنامهها و فعاليتهاي سياسي يا اقتصادي و با هدف هجمه به بنيانهاي فرهنگي يك ملت براي دستيابي به مقاصد شوم سياسي و به منظور ريشهكن كردن فرهنگ ملي از طريق فراگير كردن بيقيد و بندي فرهنگي، هرزگي اخلاقي و فروپاشي ارزشي ميباشند.
اگر چه استعمار ديروز بارها و بارها از اين روش براي تسلط بر ثروت ملتها استفاده كرده، اما نظام سلطهي امروز به گونهاي متفاوت و بسيار پيچيده و با برنامه وارد عمل شده، اين بار قصد دارد تا با هدف قرار دادن ارزشهاي اسلامي و تخريب فرهنگ ناب اسلامي در كشورهاي مسلمان آينده را براي خود تضمين نمايد.
براين اساس اين بار هجمهي دشمنان اسلام و مسلمانان، با عنوان جنگ نرم صفبندي و گاردگيري شده است. لذا براي مقابله با آن، بيداري و هوشياري ملل مسلمان به ويژه عناصر فرهنگي، خاصه متوليان فرهنگ در كشور عزيزمان و والدين و دانشآموزان يك ضرورت حياتي است. چرا كه اينبار دشمن از طريق اسباببازي و وسائل و لوازمالتحرير دانشآموزان به جنگ نرم خود پرداخته است و از طريق نماد «باربي» سعي در تضعيف فرهنگ اسلامي و ميهني و اخلاقي اين قشر فرهنگ دوست را دارد. (جعفريپور، ابعاد تهديدات و جنگ نرم عليه انقلاب اسلامي، صص7-2)
توضيح كلي در مورد مسأله
مهمترين و کليديترين عامل در روشهاي تعليم و تربيت، بحث «الگوسازي» است. هر سن و هر جنس، الگوي خاص خود را بر ميتابد. در اين ميان، مهمترين سن، دوران کودکي است.
تربيت دوران کودکي با بهرهگيري از الگوهاي خاص و ويژه اين دوران همراه است. طبيعي است که الگوهاي دوران کودکي، به طور عمده، از مؤلفههاي عاطفي به جاي گزارههاي عقلاني بهره ميبرند؛ از اين رو رمز و رازهاي موجود در خيال پردازيهاي کودکانه، جايگزين گزارههاي واقع گرايانه در تربيت بزرگسالان ميشود.
الگوپذيري، تقليد و تربيت مفاهيمي مرتبط و نزديك به هم ميباشند و هر سه در روانشناسي از جايگاه ويژهاي برخوردارند. الگوپذيري، زمينه و مقدمهي لازم براي تقليد است و تقليد يكي از مكانيزمهايي است كه تربيت از طريق آن صورت ميپذيرد. (عباسي مقدم، نقش اسوهها در تبليغ و تربيت، ص42)
دختر بچهها انحصاراً به عروسک علاقهمند هستند. اين علاقه از عاطفه ويژه دختر بچهها و نيز قدرت برتر عروسک در ايجاد حس همذات پنداري و تفاهم خيالي با کودک نشأت گرفته است و اين يکي از ابزارهايي است که غربيها براي انتقال فرهنگ دلخواه خود، از آن استفاده کردهاند و البته در اين راه، تلاشها و هزينههاي زيادي کردهاند.
انتقال فرهنگ، جز با ابزار آن امکان پذير نيست. شناخت مخاطب و ابزار سازي در راستاي هدف، از ملزومات اين عرصه است. ذائقه فرهنگي امروز، متفاوت از ديروز، به نگرشي نو، به مخاطب و در انداختن طرحي نو در امتداد طرحها و سنن قبلي نياز دارد. توجه دنياي غرب به اين موضوع، موجبات برنامهريزي و تبليغاتي جديد را براي اصحاب فرهنگ در مغرب زمين فراهم آورده است. اصحاب فرهنگ غرب، امروز نه شاعران، نويسندگان، نقاشان و نه هنرمنداناند!
روانشناسان فرهنگي و تبليغاتي، نخبههاي فرهنگي غرب امروزهستند، چرا که غرب مدرن و فرهنگ آن، چيزي متفاوت از غرب سنتي است و اتصال و ارتباط مستقيم به منابع اقتصادي و اسپانسرها، بر قدرت و دقت اين امر افزوده است.
تولد باربي
کمپاني «متل» ، در سال 1945، توسط آقا و خانم «اليوت و روت هندلر» در ايالت کاليفرنياي جنوبي امريکا تأسيس شد. اين شرکت در زمينه هاي مختلفي فعاليت داشت؛ ولي در سال 1955 وارد حيطه توليد اسباببازي شد. دختر «هندلر» به عروسکهاي کاغذي علاقه زيادي داشت. خانم روت هندلر دريافته بود که فرزندش «باربارا» ، به شخصيت پردازي از بزرگترها در رفتار با عروسک هاي کاغذي ميپردازد، بنابراين ايده ابداع عروسک واقعي (سه بعدي) به ذهن او خطور کرد و اين شرکت نيز طرح ساخت عروسک را دنبال کرد که به عقد قرارداد براي دريافت امتياز عروسک آلماني «لي لي» منتهي شد.
عروسک لي لي، در واقع برگرفته از شخصيت، اندام و چهره يک زن خيابان گرد آلماني به همين نام بود. کمپاني متل پس از خريد امتياز عروسک لي لي، تغييراتي را در صورت بندي نژادي آن ايجاد کرد و آن را به نژاد (امريکايي - انگليسي آنگلوساکسون ) همانند کرد و به توليد آن در آمريکا پرداخت.
اين عروسک تغيير يافته باربي نام گرفت. باربي، اسم خلاصه شده باربارا، دختر کوچک آقاي هندلر بود. باربي به زودي در صف اول اسباب بازي دختران غربي قرار گرفت. به مرور زمان، با جا افتادن اين عروسک در بين جوامع، قيمت آن نيز افزايش يافت. شرکت متل «جک رايان» طراح موشک در پنتاگون، را به دليل تخصص و استعدادش در شناخت فرم هيکل زنان استخدام کرد.
در سال 1961 اين شرکت عروسک «کن » را توليد کرد. اين عروسک پسري بود با لباسهاي شيک و موهاي قهوهاي، با نامي برگرفته از نام پسر هندلر. به اين ترتيب عروسک باربي صاحب يک دوست پسر شد.
بعدها در سال 1963، عروسک «ميچ» و در سال 1965، عروسک «اسکيپر» به جمع کن و باربي اضافه شد.