چکیده
در روز اول مهر در کلاس متوجه پسری شدم که نا آرام و ناسازگار بود و مرتب به دیگران پرخاشگری می کرد کارهای او را زیر نظر گرفتم و متوجه شدم که این کودک در این چند ساله همین رفتارها را داشته و باعث آزار و اذیت دیگران بوده است . به طوریکه بچه ها از کنار او بودن رنج می بردند ، چون از اذیت های او درامان نبودند ، به همین خاطر با او بازی نمی کردند ، او را در جمع خود راه نمی دادند ، در کنار او نمی نشستند ، در گروههای تتدریس به سختی او را قبول می کردند ، هر گاه جایی برای او در کلاس در نظر می گرفتم صدای اعتراض دیگران بلند می شد .
طی تحقیقات مستمر به این نتیجه رسیدم که او از کودکی از حمایت های بی رویه پدر برخوردار بوده ، پدر و مادر برای تربیت او همسو نبوده و او نیز از این رفتار سوء استفاده کرده و رفتارهای زشت و ناپسندی از خود بروز داده است . چون پرخاشگری های او بیش از حد شده بود و دیگران از دست او آرامش نداشتند به فکر افتادم تا راهی پیدا کرده که این رفتارهای زشت او را کاهش دهم .
گروهی متشکل از مدیر ، معاونین مدرسه و معلم سال قبل او تشکیل دادم . راه حل هایی با مشورت آنها در نظر گرفته شد . از جمله :
سرپرستی گروهی کوچک ، دادن چند مسئولیت به او ، کم کردن حمایت پدر ، افزایش محبت مادر ، همکاری والدین با اولیاء مدرسه ، تذکر و توضیح عواقب کارهایش ، هم جهت بودن والدین در تربیت او و ...
قرار شد این راه حل ها به کمک مدیر مجتمع و معاونین مدرسه به اجرا درآورم تا بهترین روش را ادامه داده و به نتیجه مطلوب برسیم .
به دنبال اجرای راه حل رفتم . با اولیاء او در میان گذاشتم تا کارهای خواسته شده را انجام دهند و همکاری لازم را با اولیای مدرسه داشته باشند آنها موافقت خود را اعلام کردند . ولی این راه به زودی به نتیجه نمی رسید ، مجبور بودم چند راه دیگر را نیز انجام دهم . او را سرپرست گروهی کردیم ولی به علت آزار و اذیت گروه این راه به نتیجه نرسید . چند مسئولیت به او دادم ولی به علت ناآرام بودنش این راه هم به نتیجه نرسید .
از راه دیگری وارد شدم . تشخیص دادم که او کارهای خود را بد و آزار دهنده نمی داند پس راهی را در پیش گرفتم که نتایج و عواقب رفتارهای زشت را به او متدکر شوم وقتی کار اشتباهی انجام می داد و به او تذکر می دادم و برایش توضیح می دادم که اذیت هایش باعث تنهایی و دوری از بچه های دیگر می شود ، احساس پشیمانی می کرد .