مقدمه
نوآوري يک فرايند است که در اين فرايند ابتدا فرد اجازه مي دهد تصورش به آسمانها صعود کند، سپس آن را به زمين ميآورد و مهندسي مي کند (مهندسي ايده) تا تبديل به ايده شود، سپس ايدهها را از طريق مديريت ايده به ايده هاي عملي، مفيد و مناسب تبديل مي کند. (خلاقيت) به دنبال آن ايده ها را به کالا، خدمات و فرايند تبديل مي كند و نهايتاٌ با تجاري کردن محصولات، خدمات و فرايندهاي جديد يا توسعه يافته در بازار، فرايند نوآوري خاتمه مي يابد. به عبارتي خلاقيت لازمه نوآوري است اما بايد توجه داشت که از خلاقيت تا نوآوري غالباٌ راهي طولاني در پيش است که معمولاٌ اين راه را افراد کارآفرين تسهيل مي کنند (عصری و همکاران، 1391، 57).
2-2-2) نوآوري
نوآوري عمري به درازاي عمر بشر دارد زيرا بشر همواره به دنبال يافتن راههاي جديد براي انجام كارهاي خود بوده است. نوآوري پديد ه اي چند وجهي است. به همين دليل موضوع مطالعه شاخه هاي مختلف علوم انساني قرار گرفته است. از ديد علوم رفتاري اين پرسش مطرح مي شود كه هنگام بروز يك عمل نوآورانه چه نوع رفتارهايي از انسان سر مي زند و زمينه هاي بروز چنين رفتاري چيست. از ديد يك اقتصاددان اين پرسش مهم است كه چه انگيزه ها و شرايط اقتصادي باعث تسهيل نوآوري مي شود و اثرات آن در عملكرد بنگاه ها و صنايع مختلف چيست. از ديد مديران، نحوه مديريت بنگاه براي بهره برداري بهتر از ظرفيت هاي خلاق و نوآور كاركنان بسيار اهميت دارد (Ussahawanitchakit, 2008, 322).
نوآوري مقوله اي اقتصادي، سياسي و اجتماعي است. قدرت هاي سياسي معمولاً پيرامون صاحبان دانش و تكنولوژي شكل مي گيرند. نوآوري، تاثير شگرفي بر صنعت و اشتغال مي گذارد. طي چند دهه گذشته تلاش قدرت هاي سياسي براي افزايش نوآوري تكنولوژيك به منظور ايجاد تحول و توسعه اقتصادي – سياسي تشديد شده است.
بحران هاي نفتي و ضرورت جايگزيني منابع انرژي غيرنفتي و طبيعت رقابتي فعاليتهاي نوآوري و توجه به جنبه هاي اقتصادي نهفته در نوآوري و اجبار دولت ها در افزايش هزينه پژوهش هاي مربوط به نوآوري در مواجهه با جهاني شدن اقتصاد از مهمترين دلايل توجه به نوآوري است (نصر اصفهانی، 1391، 93) .
2-2-3) تعريف نوآوري
معمولاً اين واژه در معناي عام آن، به هر محصول يا پديده ي جديدي كه توسط انسان ايجاد شده باشد، اطلاق مي گردد. ولي در معناي دقيق تر و در حوزه مديريت تكنولوژي، تعريف خاص تري براي آن ارائه مي گردد كه با مفاهيمي نظير خلاقيت و اختراع متفاوت است.
براي نوآوري از ديدگاه هاي مختلف، تعاريف مختلف ارايه شده است كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي شود:
كانتر در تعريف نوآوري، بر فرايند آن تأكيد دارد و نوآوري را فرايند گردآوري هر نوع ايده جديد و مفيد براي حل مسئله مي خواند و معتقد است كه نوآوري شامل شكل گرفتن ايده، پذيرش و اجراي آن است. كوئين نوآوري را اولين تحول و تبديل يك ايده به عمل در يك فرهنگ تعريف مي كند. شومپيتر در آثارش، نقش پرتحرك و قدرت نوآوري در صحنه توليد را برجسته ساخته است. او نوآوري را به منزله استقرار كاركردهاي نو در توليد مي داند.
از نظر پرو نوآوري از صفات ويژه رشد اقتصادي است. پرو اين صفات را چنين تعريف مي كند: توان خلق و آفرينش اقتصادي، يعني مجموع فعاليت هايي كه پديده هاي نو و كارآ را برانگيزانند و به كار گيرند. هم چنين به معناي نشر نوآوري و نتايج آن در همه سطوح حيات اقتصادي است.
نوآوری عبارت است از ظرفیت کلی نوآوری سازمان در معرفی محصولات جدید به بازار یا گشودن بازار جدیدبه همراه ترکیب گرایش راهبردی با رفتار و فرایندهای نوآوری (رضوانی و گرایلی نژاد، 1390، 21).
مفهوم نوآوری با استفاده از تعاریف تد، بیسنات و پاویت (2005) در چهار گروه عمده طبقه بندی می شوند که به 4P معروف است:
1- نورآوري در توليد(Product innovation) تغيير در توليد /خدمات به پيشنهاد يك سازمان،
2- نوآوري در فرآيند تغيير (Process innovation) در شيوة توليد و يا ارائه آنها،
3- نوآوري در موقعيت (Position innovation) تغيير در شرايط توليد/ خدمات معرفي شده (مثل حركت از تولید دستی به سوی تولید انبوه،
4- نوآوري در الگو(Paradigm innovation) تغيير در زيربناي الگوهاي ذهني با ساختار و قالبي كه يك سازمان آن را انجام می دهد.
نوآوري درباره تغيير و توانايي مديريت تغيير در طول زمان است. نوآوري مي تواند درباره بهره برداري موفقيت آميز از ايده هاي جديد به شكل توليد محصول و يا خدمات جديد و يا اصلاح آن باشد. هم چنين مي تواند دربارة شيوه ارائه خدمت و يا توليد محصول نيز باشد. نوآوري مي تواند دربارة بازاريابي خلاق محصول موجود در بازار يا دربارة تغيير الگوی کسب و کار باشد (آقا داوود و همکاران، 1390، 136).
2-2-4) انواع نوآوري
متناسب با کاربردها و سطوح مورد بررسي، نوآوري به انواع مختلف نيز تفکيک شده است. معمولا محققان بر اين باورند که مفهوم فرايند نوآوري را درک کرده اند، اما حقيقتاً بسياري از تحقيقات انجام گرفته در حوزه هاي مختلف مرتبط با نوآوري، تعاريف و طبقه بندي متفاوتي از نوآوري را ارائه داده اند .فرايند نوآوري به صورت نوآوري راديکالي يا افزايشي، نوآوري¬هاي تقليدي يا کاملا جديد، بهبودي يا انقلابي، تکنولوژيک يا سازماني و بسيار انواع ديگر تعريف شده است . بطور کلي دو فاکتور مهم در تعيين نوع نوآوري وجود دارد:
1-درجه جديد بودن نوآوري؛
2-جديد بودن در محصول، خدمت، فرايند و يا غير از اين موارد.
بر اساس فاکتور اول يعني جديد بودن، نوآوري¬ها به طبقات متفاوتي دسته بندي شده اند که مهمترين طبقهبندي جديد بودن نوآوري را به دو دسته نوآوريهاي افزايش و راديكالي تقسيم مي كند.
منظور از نوآوري راديکالي، تغييرات جديد در محصول، فرايند و يا ساختارهاي سازماني است. البته در مورد اينکه منظور از تغييرات اساسي و بنيادي چيست، باز در بين محققان اختلاف نظر وجود دارد، اما معمولا هر تغييري که توسط آن دانش جديدي خلق شده و يا از دانشهاي موجود در تکنولوژيهاي جديد بهره گرفته شود، جزء نوآوريهاي راديکالي است. البته با توجه به سطحي که نوآوري در آن بررسي مي شود (سطح شرکت، منطقه اي، ملي و يا جهاني )، درجه راديکال بودن نيز تغيير مي کند. به عنوان مثال استفاده از ليزر در تجهيزات پزشکي اولين بار يک نوآوري راديکالي در سطح جهاني بود که توانست به کمک دانش موجود، تکنولوژي جديد را رواج دهد. اما توليد کالاي جديد مثل دوچرخه در يک کارخانه کبريت سازي نوآوري راديکالي درسطح شرکت محسوب مي شود. نوآوري افزايشي معمولا به عنوان تغييرات اساسي در کالا يا ساختارهاي موجود تعريف شده است. اين مفهوم با بهبود مستمر نيز ارتباط تنگاتنگي دارد. به عبارتي تغييرات در وضعيت موجود که منجر به کاربرد جديدي شود را نوآوري افزايشي گويند. به گفته اي نوآوري اگر بر اساس کشش بازار ايجاد شده باشد، معمولا از نوع افزايشي واگر براثر فشار تکنولوژيک باشداز نوع راديکالي است.
نکته مهمي که بايد به آن توجه کرد، ديدگاه غلطي است که باعث شکست بسياري از استراتژيهاي نوآوري شده است و آن اينکه نوآوري را تنها در قالب راديکالي نوآوري بدانيم و به نوآوري افزايشي توجهي نكنيم . در حالي که بسياري از نوآوريهاي بازار، ناشي از فعاليتهاي افزايشي نوآورانه است (بابایی، 1386، 58). در طبقه بندي ديگري که بسيار مورد توجه واقع شده است، نوآوري به صورت زير طبقه بندي شده است:
1-نوآوري تکنولوژيک؛ 2- نوآوري سازماني.
تفکيک فوق بيشتر مبتني بر 5 گروه نوآوري است که شوچيتي معرفي کرده است. بر اين اساس گروه اول را جزء نوآوري تکنولوژيک و 3 گروه آخر را نوآوري سازماني نام نهاده اند. به عبارتي خلق محصولات، خدمات و يا فرايندهاي جديد و يا توسعه محصولات، خدمات و فرايندهاي موجود را نوآوري تکنولوژيک مي گويند و هر نوآوري غير از آن را نوآوري سازماني نام نهاده اند. ادامه اين تحقيق بر مبناي نوآوري تکنولوژيک و سازماني كه در ادامه شرح مختصري از آنها ارائه مي شود، بنا شده است رضوانی و گرایلی، 1390، 24).
2-2-5) الگوهاي تکامل فرايند نوآوري تکنولوژيک
فرايند نوآوري تکنولوژيک، فرايند تبديل ايده جديد به کالا (محصول، خدمت) و يا فرايند جديد يا کاملا توسعه يافته است. به گفته فريمن، نوآوري مجموعهاي از عمليات فني، صنعتي و تجاري است. بنابراين به سادگي نميتوان آن را به قالبهاي خطي ساده تعريف كرد . اما تا قبل از دهه 80 مدل هاي ارائه شده براي فرايند نوآوري مبتني بر فرايند خطي ساده تصور مي شدند که با تحقيقات پايه، شروع و منجر به خلق ايده و در نهايت توليد کالا يا فرايند جديد ميشوند. اما با تحقيقات وسيعتر و بررسي موشکافانه رفتارهاي فرايند نوآوري در شرايط مختلف، پيچيدگيهايي مشاهده شد که ديگر نمي شد آنها را در يک فرايند خطي خلاصه كرد. بنابراين فرايندهاي غيرخطي مورد ارزيابي قرار گرفتند و محققان مختلفي سعي در شناخت فرايندهاي نوآوري كردند.
مدل فشار علم
در طي سالهاي 1960 – 1950 فرايند نوآوري بر اساس يک مدل خطي تعريف مي شد. در اين مدل ساده فرض ميشود که نوآوري با تحقيق علمي جديدي شروع ميشود و در مراحل بعد به توسعه محصول، توليد و بازاريابي مي رسد و در خاتمه، کالا، خدمت يا فرايند جديد با موفقيت به فروش خواهد رسيد .بر طبق اين مدل بيان مي شود که براي ايجاد بازار پيشرو، بايد تحقيقات علمي را بهبود و توسعه داد و تاکيد بر روي تحقيق و توسعه است و نياز بازار هم بر روي فعاليتهاي تحقيق و توسعه تعريف شده است و ماهيتي مستقل ندارد. يعني رمز موفقيت نوآوري طبق اين مدل، سرمايهگذاريهاي کلان در تحقيق و توسعه است. در اين مدل هيچ پسخورد بين مراحل در نظر گرفته نشده است. بنابراين تنها جوابگوي، صنايع ساده اي مانند پتروشيميها خواهد بود .
مدل کشش بازار
از اوايل 1960، دومين مدل خطي نوآوري با توجه به ديدگاههاي اقتصادي شکل گرفت. در اين مدل نوآوريها نتيجه تقاضا و نياز بازارها بودند و تقاضاي بازار مستقيما باعث ايجاد نياز جديد توسعه تکنولوژي شرکتها مي شد. در اين مدل بيشتر نوآوريها حاصل کار واحدهايي است که به طور مستقيم با مشتري در ارتباطاند، چون که اين واحدها، نياز و خواسته مشتري را بهتر مي شناسند و محل سرمايهگذاريها را بهتر تشخيص ميدهند. در اين مدل، بازار تعيين ميکند که در چه پروژه هاي تحقيق و توسعه سرمايه گذاري شود و تاکيد بر روي بازار و نياز مشتري است.
مدل اتصالي
بسياري از محققان با بررسي دو مدل خطي ساده فوق به اين نتيجه رسيدند که فرايند نوآوري را نمي توان در قالب مدل هاي خطي به طور شفاف بيان کرد. بلکه گاهي اوقات تحقيقات علمي باعث توليدات جديد در بازار مي شود و گاهي نيز نياز بازار واحد تحقيقات را وادار به نوآوري ميکند. در واقع هدف مدل سوم نشان دادن توالي عمليات در نوآوري و وجود پس خورد بين واحد تحقيق و توسعه و بازار بوده است. يعني گاهي اوقات و در برخي از صنايع، تقاضاي بازار بر بخش تحقيق وتوسعه فشار وارد ميکند تا تحقيقات علمي جديدي انجام دهد و گاهي اوقات نوآوري نتيجه فعاليتهاي مستقل تحقيق و توسعه بوده است .