سازمان ها را افراد به وجود مي آورند. با آنكه تلاش مي كنيم نظم و انضباط بيشتري را در زندگي حرفه اي خود اعمال كنيم، گرايشات شخصي را با خود به سازمانهايمان ميبريم و بر آن مي شويم كه براي برطرف كردن نشانه هاي موجود و نشانه هاي دردناك حاد از راه حلهاي سريع و فوري استفاده كنيم. در اينجا نيز فراموش مي كنيم كه بايد به مشكلات مزمن و انگاره هايي كه در فعاليتهاي روزانه ما وجود دارد توجه نماييم.
هفت مسئله زير گرچه در امريكا به وفور ديده مي شوند، اما با توجه به تجربه اي كه دارم مي توان گفت تقريباً در همه نقاط دنيا مسائلي ايجاد مي كنند.
مسئله شماره 1-فقدان پنداره و ارزشهاي مورد توافق: يا سازمان مأموريت مشخصي را دنبال نمي كند و يا در تمام سطوح سازمان درك و پايبندي نسبت به اين مأموريت وجود ندارد.
اغلب مقامات بلندپايه سازمانها متوجه نيستند كه مأموريت سازمان خود را چگ.نه بيان كنند كه پنداره و ارزشهاي مورد باور را در تمام سطح سازمان به نمايش بگذارد. اين كار مستلزم صرف وقت، حوصله و شكيبايي فراوان است و به ندرت سازمانهايي را پيدا مي كنيم كه در اين زمينه قوي باشند. اغلب سازمانها در ظاهر مأموريت بخشي از فرهنگ حاكم بر ان سازمان به حساب نمي آيد. هر فرهنگ به موجب تعريف پنداره و ارزشهاي مشتركي دارد كه در اعلاميه مأموزيت سازمان آمده است ودر تمام سطوح سازماني درك و به مرحله اجرا گذاشته مي شود.
برچسب ها:
مسائل مزمن در سازمان ها تحقیق مسائل مزمن در سازمان ها مسائل مزمن پروژه مسائل مزمن در مدیریت