مقدمه
امروز جامعه در حال پيشرفت، نيازمند افرادي مسئول و خودكفا است و آموزش مسئوليت پذيري به كودكان نيازمند جوي خاص در خانه و مدرسه است.
بایستي شرايطي فراهم كرد تا كودكان و نوجوانان، ابزارهاي نگرش و ارزشيابي پيدا كنند تا به كمك آنها بتوانند بهتر تصميم گيري كنند. تصميماتي كه آنان را در اين دنياي پيچيده به سوي زندگي بارور و رضايت بخش رهنمون كند. انسانهاي امروز بيش از بيش نيازمند پذيرش مسئوليت براي زندگي و سرنوشت خود هستند و اين امر ميسر نمي شود مگر اينكه مبناي آموزش و پرورش آنها مبتني بر افزايش درك كودكان و نوجوانان در مورد نقش خود آنها به تعيين سرنوشت و ساخت كيفيت زندگيشان باشد و براي رسيدن به اين اهداف، سعي و كوشش و برنامه ريزي دقيق لازم است.
همانطور كه مي دانيم انسان اجتماعي متولد شده و از زماني كه كودك به مادرش مهر مي ورزد و يا به ديگران احساس عشق ، حد و يا دشمني مي كند ، اجتماعي است . روان شناسان تربيت اوليه را در شكل گیري شخصيت كودك بسيار مؤثر دانسته اند .
فرويد اولين كسي كه نقش نخستين تربيت را در تشكيل شخصيت كودك عنوان كرد ، و جامعه شناسان را بر آن داشت تا از اين دريچه به افراد و گذشتة آنان بنگرند و به تحصيل آن بپردازند . چرا كه شخصيت هر فرد از تركيب دو زمينه فطري و اكتسابي صورت مي پذيرد . بدين معنا كه بعضي از خصوصيات زمينه وراث و ژنتيكي دارند و برخي از آنها اكتسابي است. رفع نيازهاي زيستي نوزاد و گرفتن پستان مادر و مكيدن و شيرخوردن، خوابيدن و نظاير آن، به طور غريزي و بدون آموزش صورت مي پذيرد. ولي در زمان اندك، زماني كه كودك دست خود را براي گرفتن اشياء ( خوب یا بد ، خطرناك و يا بي خطر ) دراز مي كند، وقتي كه سراپا ايستاده آهنگ راه رفتن مي كند، آموزش و پرورش اهميّت و ضرورت خود را مي نماياند، در اين موقع است كه مرحله ي يادگيري كودك آغاز مي گردد. اساس يادگيري اجتماعي كودك كه با مشكلات آموزشي نيز توأم است. از وقتي شروع مي شود كه با« ديگري »مواجه مي گردد.يعني اولين برخورد وي با افراد غير از والدينش، يا افرادي چون خودش كه تا كنون در ذهن و تصورش نبوده است.