دُم سگجنبان: بررسی تاثیر جمعیت انسان بر تنوع زیستی جهان
نویسنده: جفری مککی
مترجم: آرش حسینیان
SPARING NATURE – RUTGERS UNIVERSITY PRESS, ۲۰۰۵
جلد اول- ۱۴۰ صفحه
فرازهایی از متن کتاب
بین افزایش جمعیت انسان و زوال گونهگونی رابطهی بسیار نزدیکی وجود دارد. به زبان ساده، هرچه در جایی انسانهای بیشتری وجود داشته باشد، حیوانات و گیاهان وحشی به عقبتر رانده میشوند. طی سالها، همانطور که جمعیتمان افزایش یافته، دیگر گونهها یا باید خود را با زندگی در قلمروهای محاصرهشدهی محدودتر سازگار میکردهاند، یا به ناگزیر به سوی انقراض میرفتند. در حال حاضر همچنان جمعیت انسان در حال افزایش است و با احتساب آمار مرگومیر، روزانه بیش از ۲۰۰ هزار نفر به جمعیت جهان اضافه میشود، در چنین شرایطی روزبهروز برای دیگر گونهها، شانس کمتری برای زندهماندن باقی میماند.
جمعیتشناس دانشگاه پرینستون، چارلز وستاف مینویسد، “با اینکه به نظر میرسد رشد جمعیت انسان بر همهچیز تاثیر دارد، اما به ندرت از آن به عنوان عامل تاثیرگذار بر چیزی یاد میشود.” در بحث ما، یک دلیلِ چشمبستن بر مسئلهی جمعیت این است که رابطهی بین رشد جمعیت انسان، و انقراض گونهها همواره مستقیم نیست. از آنجاییکه ما گونهای هستیم که اشتهای سیریناپذیری برای منابع داریم، و گاهی نیز از این منابع به شکلی غیرمسئولانه استفاده میکنیم، بنابراین، برخی استدلال میکنند که اعمال ما و نحوهی زندگیمان، در مقایسه با جمعیتمان میتواند تاثیر جدیتری بر دیگر گونهها داشته باشد.
با اینکه امروز، شکارچیانِ فراوانی درستکار و باوجدان هستند اما همواره چنین نبوده است و همینطور همهی شکارچیان جهان در این دسته قرار ندارند. اما اتلافگری ما در دیگر حوزههای رفتارمان نیز اندک نیست. مثلاً بریدن و سوزاندن فزایندهی جنگلهای حارهای، میتواند علاوه بر نابودی حیوانات منجر به ازبینرفتن بسیاری از گونههای گیاهی شود. به همین دلیل است که برخی افراد محافظهکار استدلال میکنند اگر ما این کارها را به شکل درستی انجام داده بودیم، و رویکری مهرآمیزتر و محتاطانهتر به اکوسیستمها اتخاذ کرده بودیم، آنگاه تاثیر انسان بر دیگر گونهها میتوانست به این اندازه مخرب نباشد و جمعیت ما نیز علارغم زیاد بودن، میتوانست در هماهنگی با طبیعت به زندگی ادامه دهد- همانطور که بومیان آمریکا زمانی در هماهنگی با طبیعت زندگی میکردند.
البته به شرطی که واقعاً بومیان آمریکا اینطور زندگی کرده باشند. اما باید بدانید نگاه به سرخپوستان به مثابهی اقوامی «بوماندیش» توهمی بیش نیست. علارغم احترامی که بومیان آمریکا برای سایر موجودات قائل بودند، آنها نیز تاثیر منفی چشمگیری بر طبیعت داشتند، و همانطور که خواهیم دید، تاثیر مخرب آنها نیز در بسیاری موارد به رشد زیاد جمعیتشان مربوط بوده است. به اسنادِ جامعی نیاز است تا بتوان نشان داد طی همهی این اعصار، ارتباط تنگاتنگی بین تعداد انسانها بر روی کرهی زمین و کاهش تعداد گونهها وجود داشته است. اما ما در این کتاب میخواهیم نشان دهیم حتی اگر به طرز متفاوتی زندگی و رفتار کرده بودیم باز هم زیادبودنِ جمعیتمان میتوانست تاثیرات بسیار مخربی به بار آورد. اگر بتوان نشان داد بین جمعیت انسان و گونهگونی، چنین ارتباطی وجود دارد، آنگاه اینکه امروز بیش از ۶ میلیارد انسان بر روی زمین زندگی میکنند به راستی نگرانکننده است.
این مرا به دومین تزم میرساند که از تز اولم بحثبرانگیزتر است. اگر بخواهم آن را ساده بیان کنم چنین است: اگر میخواهیم از گونهگونیِ جهان محافظت کنیم، مهمترین اقدامی که میتوان انجام داد کُند یا متوقفساختنِ رشد جمعیت انسان است. بیپرده بگویم، حتی بهتر آن است که از رقم ۶ میلیارد نیز پایینتر بیاییم. اما منظورم را اشتباه برداشت نکنید- من واقعاً برای آن دسته اقداماتی که امروز برای محافظت از گونهگونی صورت میگیرد ارزش قائلم. اما حرفم این است اگر جمعیتمان همینطور به رشد ادامه دهد، آنگاه حتی دلسوزانهترین تلاشهای امروزی نیز میتواند بیثمر باشد.
شاید متوجه شده باشید که من این تز آخر را با یک «اگر» مطرح کردم و گفتم، “اگر میخواهیم گونهگونی را حفظ کنیم”؛ اما آیا واقعاً حفظ گونهگونی ضرورتی دارد؟ آیا به گونهگونی نیاز است، یا میتوان بدون آن به زندگی ادامه داد؟ امسال کرگدن سیاه منقرض میشود، و سمندر نادر را سال بعد از دست میدهیم. آیا این موضوع جای نگرانی دارد؟ اگر ندارد، آنگاه پژوهش ما برای فهم رابطهی بین رشد جمعیت انسان و از دست رفتن گونهگونی جهان، صرفاً در حد یک تمرین دانشگاهی ارزش دارد، و اگرچه ممکن است موضوع جالبی باشد، اما هیچ پیامد راستینی برای بقایمان ندارد. باید دید آیا واقعاً چنین است یا نه.
برچسب ها:
دُم سگجنبان